نورای قند عسلنورای قند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نورا عزیزتزین هدیه خدا

اجازه گرفتن نورا خانوم

نورا جونم مامانی چن وقته اجازه گرفتن رو یاد گرفتی و زمانی که میخوای چیزی رو برداری وقتی بهت میگیم " نورا اجازه بگیر" جفت انگشتهای سبابه ات رو میاری بالا و خیلی لوس و خوشگل میگی " ایزززززه؟؟؟؟" وای وقتی که این حرکت رو انجام میدی دلمون برات ضعف میره.الان که دارم این مطلبو برات مینویسم تو شرکتم و انقد یهو دلم هواتو کرد که دوست داشتم اینجا بودی و میچلوندمت. وقتی جلوی دیگران این کارو انجام میدی همه از خنده روده بر میشن. الهی مامان قربون اون اجازه گرفتنت بره ....... همکارام که عکساتو میبینن کلی تعریفتو میکنن و میگن چه دخمل نازی داری، همشون ازم قول گرفتن که یه روز بیارمت شرکت تا از نزدیک ببیننت. در حال حا...
15 مهر 1393

نورا پاش اوف شده

الهی مامان دورت بگرده از دیشب پات بدجور سوخته جوری که نمیتونی نه راه بری و نه بشینی. دیروز وقتی از سرکار اومدم دنبالت و بردمت خونه، اصلا حال و حوصله نداشتی و شیطنت نمکردی. انقدر سوزناک گریه میکردی که خودم گریه م گرفته بود.گل مامان ایشالا که زودتر خوب شی و من هیچوقت درد کشیدنت رو نبینم گلم. نورا جونم توی این عکس هنوز دندون در نیاورده بودی و همش انگشتاتو میخوردی عاشق این کارت بودم خیلی بامزه میشدی با این کار.قلبون اون چشمای ناز و خوشگلت بشم من . اینجا 4 ماهت بود و اوج خوش اخلاقیات که تا دلم خواست ازت عکسهای مختلف گرفتم و تو جیکت در نیومد و کلی هم خوشت اومده بود.  اینم یه عکس دیگه:  دوست دارم دختر گلم. ...
9 مهر 1393

جیگر گفتن نورا

سلام عشق مامان  اینم یه عکس از نورا و خاله جون سما. مامانی خاله سما انقد عاشقته که طاقت یک روز دوریتو نداره البته تو هم خیلی سما رو دوس داری و فقط از دست اون غذا میخوری.جفتتونم عشق منید. این روزها انقدر شیرین کاریهات زیاد شده و متاسفانه منم انقد مشغله م زیاد شده که فرصت نمیکنم برات بنویسم. چند روز پیش (جمعه 93/7/4) تو ماشین نشسته بودیم که تو داشتی ورجه وورجه میکردی و من یهو بهت گفتم جیگر و توام بعد از من تکرار کردی. از خوشحالی محکم بغلت کردم و چلوندمت توام همچنان تکرار میکردی و میگفتی جیگر جیگر. انگار خوشت اومده بود ذوق منو بابامحمدو میدیدی. از زمانی که گفتن کلمات رو شروع کردی دیگه دارم از نگرانی در میام.اولین کلمه ای که گفتی...
7 مهر 1393

مروری بر گذشته های نورا

​عشق مامانی، از اونجایی که من فرصت نکردم زودتر از اینها برات وبلاگ بسازم و تمام خاطرات و شیرین کاریهای این مدت رو برات بنویسم، خیلی ناراحتم.بخاطر همین مطالبی که برات مینویسم تا حالا که یک سالت شده خیلیمنظم و به ترتیب نیست.خیلی دوست داشتم از زمان بارداری این وبلاگ رو بسازم ولی چه کنم که فرصت نکردم.بنابراین بصورت خلاصه از چیزهایی که یادمه و عکسهایی  که دارم برات میذارم تا حالشو ببری. اینجا تقریبا 20 روزه بودی که با خاله جون سما گذاشتیمت توی فنجون و ازت عکس انداختیم اینجا تقریبا یک ماهت بود که مهسا جونی اومده بود خونمون منم بهش گفتم ازت چند تا عکس بگیره.الهی مامان فدات بشه که اندازه فندق بودی........ اینجا خونه ما...
2 مهر 1393

عشق ما نورا

خدایمان به ما نعمتی در وجودمان نهاد که راحتی روح و روانمان گرداند تا در آرامش بمانیم که نورا برایمان تعبیر خواهد کرد. همان خدایی که به فکر نورایمان بود و هست و خواهد بود. مهربانا نعمت هایت را وجودی در نهادمان قرار دادی را روح و روانمان را  آرامشمان را همه و همه مدیون تو هستیم. پروردگارا زیر سایه رحمتت این عزیز را به عطا نمودی، سلامت و سربلندش بگردان و ما را توانایی آن ده که لایق لفظ پدر و مادر باشیم و بتوانیم هر آنگونه که تو می خواهی تربیتش کنیم . در این مسیر ما را یارا باش که جز تو یارایی برای این امر نمی بینیم. نورا مامان سمیرا و بابا محمد عاششششقتن. ...
29 شهريور 1393

تولد زنبوری فرشته آسمونی ما

در ماه عشق کسی متولد شد که صدایش آرام تر از نسیم نگاهش زیباتر از خورشید، دلش پاکتر از آسمان و قلبش زلال تر از آب و آن تو بودی بهانه قشنگم برای زندگی نورا دوستت داریم گل قشنگم تو روز به روز در حال شکفتنی و ما چنان غرق در زندگی شیرین با تو بودنیم که تا به خودمون اومدیم دیدم داره یکسالت میشه.باورم نمیشه که یک ساله یه فرشته مهربون و دوست داشتنی داره پا به پای ما زندگی میکنه.توی این یکسال زندگیمونو بیش از پیش شیرین تر و قند عسل تر کردی و من و بابا محمدت رو آنچنان عاشق و شیفته خودتو و شیرین کاریهات کردی که یک لحظه بدون تو نمیتونیم. از اونجایی که بابامحمدت خیلی اهل ذوقه و عاشق کارهای احساسی،همیشه قبل از حتی بارداریم...
29 شهريور 1393

درد دل دخترو پدر

    بچه از باباش پرسید  باباااااا؟؟؟؟ قشنگترین چیزی که واسه من تو دنیا انجام دادی رو یادت میاد؟ بابا: آره بابا جون یادم میاد چطور مگه؟؟؟ بچه: میشه بگی چی بوده؟ بابا:بله عزیزم، من از بین همه زشتی های توی دنیا، قشنگترین و مهربونترین مامان دنیا رو برات پیدا کردم. به افتخارهمه مامانای گل و دوست داشتنی جیغ دست هورااااااااااااا ...
26 شهريور 1393

یک سبد گل نورا

دختر عزیزم نورااااااا ، یاد قلبت باشد  یک نفر هست که دنیایش را  همه ی هستی و رویایش را به شکوفائی احساس تو پیوند زده  و دلش میخواهد لحظه ها را با تو  به خدا بسپارد  و به یادت هر صبح گونه سبز اقاقی ها را  از ته قلب و دلش می بوسد.   ...
26 شهريور 1393