نورای قند عسلنورای قند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

نورا عزیزتزین هدیه خدا

علاقه وافر نورا به غذا خوردن

نورای من، شما یه دختر کوچولوی ناز و شیطونی که اصلا هیچ علاقه ای به خوردن غذا نداری و به زبون ساده بگم پدر مارو در میاری زمانی که قرار بهت غذا بدیم.کلی دکتر بردیمت با تجویزهای مختلف از آمپول وقرصو شربتهای ایرانیو خارجی اشتها بگیر تا دوا و درمان گیاهی و ظب سنتی.هیچ کدوم هیچ تاثیری روت نذاشت بلکه بدتر هم شدی و ما واقعا ناراحت این قضیه ایم،از یک طرف خیلی ضعیف و کوچولو موچولویی و از یک طرف میترسیم موادی که باید به بدنت برسه، نمیرسه و نکنه خدایی نکرده مشکلی برات پیش بیاد.ماشالا انقد که شیطونی میکنی هر چی هم تنرژی داری میسوزونی و من عذاب وجدان میگیرم که تو گرسنه موندی و چیزی نمیخوری.امیدوارم این عادتها تو ترک کنی  و هر چه زودتر اشتهات به غذا خ...
4 آبان 1393

عکسهای همینجوری

سلام عزیزم، دیروز خونه مامانی اینا بودیم و خیلی حوصلمون سر رفته بود که به خاله سما گفتم بیا از نورا چندتا عکس خوشگل بگیریم. من عاشق این مدل عکسها هستم: مامان جون ماشالا پاهای خوشگلت بزرگ شده ها!!!!! دیگه توی کف دستم جا نمیشه.... اینم دست فرشته کوچولوم توی دستم... عاشقتم حاصل عشق من و محمد، چقدر خوبه که تو رو داریم،عاشقتتتتتتم نورا عاشق این عکس شدم من... البته همه عسها قشنگن چون عکاسشون خاله سماته. ...
4 آبان 1393

لالایی نورا برای عروسکهاش

دختر گلم انقد علاقه داری که عروسکهاتو بذاری روی اون دو تا پاهای خوشگلت و براشون لالایی بخونی و تکونشون بدی که نگو.مخصوصا اون دو تا عروسک دوقلوها رو که بابایی برای ولنتاین برام خریده بود.منم مثل تو خیلی دوسشون دارم. اینجا تو این عکس نورا جونم مامان کوچولو شده و داره نی نی گولوهاشو میخوابونه.... اینجا هم خودت با عروسکت توی ماشین خوابت برده بود: ...
4 آبان 1393

نورای کد بانو

مامانی قلبونت برم انقدر عاشق لباس و لباس پوشیدن هستی که نگو.اگه روزی صد دفعه بخوام لباساتو عوض کنم جیک نمیزنی مخصوصا اگه لباس نو باشه که دیگه نگو ذوق میکنی. گاهی اوقات که حوصله ت سر میره بهت چند تا لباساتو بهت میدم کلی سرگرم میشی،بعضی وقتها هم با کشوی لباسات سرگرم میشی. اون روز برات یه بند رخت درست کردم و لباساتو با گیره آویزون کردم تا یکم ادای ادم بزرگارو در بیاری و منم ازت عکس بندازم.قلبونت بلم. مامانی فدات بشه که اینقد ناز و اخمویی فدای اون جذابیتت بشم من آخه.   بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس ...
3 آبان 1393

نورا عروس میشود

سلام عروسک من  وقتی این لباس عروسو برات پوشندم عاشقت شدم،مثل یه عروس واقعی بهتره بگم یه عروسک ناز و خوشگل.خودت که خیلی کیف کرده بودی. یعنی میشه من تو رو یه روز تو لباس عروس واقعی ببینم؟یعنی اون روز و میبینم؟ یکی از آرزوهام اینه که عروس شدن دخملمو ببینم. یه عکس دیگه:     ...
3 آبان 1393

نورا عاشق ددر

سلام عشق مامان ببخش منو که چند وقته فرصت نمیکنم برات بنویسم، انقدر که مشغله م زیاده. نورای گلم از زمانی که مامانی اینا به مدت یک هفته رفته بودن مشهد ، و شما پیش مامان جون و بابا جون می موندی تبدیل شدی به یه وروجک ددری و اینجوری شده که اصلا ددر و شناختی. از اون موقع به بعد در طول روز حوصله ت سر میره و همش میخوای بری ددر. مامانی میگه دستشو میگیری و با زور و گریه ازش میخوای که ببرتت ددر. زمانی هم که خودمون پیشتیم لباسامونو برامون میاری و این نشون دهنده ی اینه که ددر میخوای و اگه ما مقاومت نشون بدیم تو شروع میکنی به گریه کردن و اشک ریختن و از اونجایی که ما طاقت دیدن اشکهای تورو نداریم مجبور میشیم که ببریمت بیرون.البته من یکی سفت و سختم ولی...
3 آبان 1393

تولد محمد پویا

  محمد پویا اول مهر تولدش بود که با دو هفته تاخیر برگزار شد.خیلی تولد خوبی بود و خیلی خوش گذشت البته به لطف شیطنتهای توی وروجک.همه رو عاصی کرده بودی از بس که شلوغ کردی و همه چیزو به هم ریختی و چند تا از بچه ها رو زدی و چنگ انداختی.یه دختر، محمد پویا و دو تا پسر دیگه که همشون ازت بزرگتر بودن و یکی از اون آقا پسرا که 4 ساله بود ازت می ترسید و اصلا سمتت نمی اومد. نمیدونم چیکار کنم تا این اخلاقت رو ترک کنی که دیگه هیچ بچه ای چنگ نندازی. عاشق محمد پویام انقدر که این پسر ماه و آرومه، الهی بمیرم انقدر با مزه همش دنبالت بود و حواسش بهت بود و هی بغلت می کرد و می بوسیدتت که نگو ولی تو به روی خودت نمی آوردی و یهو چنگش مینداختی و گریه بی...
19 مهر 1393

قهر کردنهای نورا

نورای مامان الان دقیقا 2 هفته میشه که انقدر لوس و نازک نارنجی شدی که الکی الکی همش قهر میکنی و اندازه 3-4 دقیقه فقط جیغ میکشی. نمیدونم این چه اخلاقیه که پیدا کردی و از کجا آوردیش.البته تقصیر بابا محمدته که انقدر لوست کرده. دیشب خونه مامانی فکر کنم 7-8 بار سر چیزهای بیخودی و الکی هی قهر میکردی و میزدی زیر گریه و وقتی میدیدی بهت توجه نمیکنیم شروع میکردی به جیغ کشیدن.بنده خدا مامانی رو خیلی اذیت میکنی میگه از صبح همش در حال قهر و جیغ کشیدنه. مامان جونم امیدوارم به زودی با این اخلاقت خداحافظی کنی چون من اصلا دختر لوس دوس ندارم.اوایل وقتی قهر میکردی خیلی میخندیدیم از دستت ولی الان دیگه نه.ایشالا همینطور که داری بزرگ و خانوم میشی این اخلاقت رو کنا...
15 مهر 1393

تیپ پاییزی نورا گلی

سلام عزیزم اواخر شهریور بود که رفتیم برات لباسو کفش خریدیم. حالا یکی دو روزه که تیپ پاییزی میزنی و میریم بیرون که همه وقتی میبیننت ضعف میکنن.وای میستن و کلی قربون صدقت میرن.چون هم خیلی کوچولویی و راه میری و هم خیلی جیگر و خوش تیپ.پری روز رفته بودیم هایپر و توام با اون تیپ خوشگلت گیر داده بودی که منو بذارید زمین تا خودم راه برم و حتی اجازه نمیدادی دستتو بگیریم. خلاصه مثه یه فندق کوچولو میدویدی و بین مردم گم میشدی.همش میترسیدم زیر دست و پای مردم له شی از بس که هم شلوغ بود و هم توی وروجک ریزه میزه. یکی از خانومای فروشنده وقتی تورو دید دیگه تبلیغاتش یادش رفت.نشست تا قدش بهت برسه چند تا ماچت کرد و از ما پرسید چقدر کوچولوئه!!!مگه چند وقت...
15 مهر 1393