تولد بابا محمد مهربون
سلام به نورای خودم
گلم امسال دومین سال بود که سه تایی در کنار هم سالگرد ازدواج و همچنین تولد بابایی رو جشن می گرفتیم.روز 28 آبان تولد بابا محمدت بود و روز 29 آبان سالگرد ازدواجمون. از یکی دو ماه پیش برای امسال کلی نقشه کشیده بودم و قرار بود مامانی اینا و مامان جون اینا رو دعوت کنم و بابا محمدتو برای تولدش سوپرایز کنیم. ولی شرایط اجازه نداد و جور نشد.خیلی ناراحت بودم از این بابت که نقشه هام عملی نشد.تصمیم گرفتم یه فکر دیگه کنم.
عصر چهارشنبه بدو بدو رفتم یه کیک تولد خریدم و بردم دادم به راستوران جدیدی که نزدیک خونمون زدن و بهشون گفتم که وقتی ما اومدیم یک ربع بعد کیک رو بیارن.به مامانی اینارو هم دعوت کردم.دایی حسین و سما اومدن خونمون ولی مامانی قرار بود یک راست بیاد رستوران.
بابا محمد قرار بود ساعت 9 شب از سرکار بیاد.وقتی رسید با یه شاخه گل وارد شد و ما همگی تولدشو تبریک گفتیم و ....
خلاصه بهش پیشنهاد دادم که شام بریم بیرون به مناسبت تولدش ،آماده شدیم و رفتیم پایین تا خواست بره پارکینگ و ماشین و بیاره، بهش گفتم بریم همین رستوران بغل دستی که تازه باز شده و بابایی قبول نمیکرد. با کلی اصرار من و دایی ( که خیلیم تابلو بود) قبول کرد و رفتیم.بابایی دوست داشت بریم دربند ولی چون من کیک رو تحویل اون رستوران داده بودم نمیشد کاری کرد.
خلاصه رفتیم و نشستیم و مامانی هم رسید و آقاهه کیک و آورد و شما ماشالا انقدر شلوغ کردی که پدرمونو درآوردی.
بابا محمد خیلی خوشحال شده بود ولی یه جورایی هم شک کرده بود از این همه اصرار ما.کلی عکس انداختیم و کیک و بردیم و شام خوردیم و مامانی کادوشو داد و منم که از قبل براش کاپشن و لباس و شلوار کادو خریده بودم.
خیلی شب خوبی بود و کلی خوش گذشت.ایشالا جشن 120 سالگی بابا محمدو با هم جشن بگیریم و سایش همیشه بالا سرمون باشه.
محمد مهربونم اینو بدون منو و نورا عاشقانه دوستت داریم.