نورای قند عسلنورای قند عسل، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

نورا عزیزتزین هدیه خدا

عروسی عمه فرزانه

1393/12/25 11:45
نویسنده : مامانی سمیرا
776 بازدید
اشتراک گذاری

 

نورای خوشگل من سلام عروسکم. ماه بهمن خیلی ماه شلوغی بود برامون، عروسی عمه فرزانه از یه طرف و کارو خرید عید هم از طرف دیگه.

روز 22 بهمن عروسی عمه بود که تو دومین عروسی ای بود که تو این یک سال و نیم رفته بودی. چقدرم که گریه کردی و اذیت کردی مامانی و سمارو.خاله لیلا زحمت کشیده بود و دو دست برات لباس دوخته بود. یه دست سارافون و کت شیری مشکی که با من ست بودی و یه دامن توتوی چین چینی خوشگل که همه عاشقش شده بودن البته مدلشو خودم پیدا کرده بودمااااا، مامان محیا هم برات یه تاج خوشگل درست کرده بود.

اینم از من و نورای خوشگلم...

اینجام که نورا و خاله سما جونش در کنار هم، که سما مثل یه فرشته محافظ مدام مراقبت بود.

نورا اینجا شنل عمه رو گرفته بودی و بهش نمیدادی، اونم برات پوشوند و شما

هم کلی ذوق کردی.

اینم از دو تا عشقولیای من که عاشششششقشونم

اینم از ست خانوادگی یه خانوداه خوشبخت 

پرنسس من، ایشالا عروسی خودت

 

خلاصه اصلا بچه خوبی نبودی و مدام در حال غر زدن و گریه کردن بودی و بابا محمدت هم که سفت و سخت مراقبت بود اصلا انگار نه انگار که عروسی خواهرش بود همش تورو بغل گرفته بود و زمین نمیذاشت. منم هی بهش غر میزدم که مثلا عروسی خواهرته و تو چرا انگار نه انگار و اون در جواب بهم گفت که فقط دخترمو عشقه...

راستش بهت حسودیم شد مامانی. من تا قبل از اومدن تو به زندگیمون فکر میکردم بابا محمد خیلی عاشق منه و فقط و فقط منو میخواد ولی بعد با اومدن تو فهمیدم که خیلی از من بیشتر دوستت داره. البته خودش که میگه نه اول تو بعد نورا ولی من باورم نمیشه چون بابات واقعا عاشقته دیوونه وار.

راستی اینم چند تا عکس از روز جهاز برون عمه جونی که اینجا هم مامان سمیرا با نورا جونش ست کرده بودن:

الهی قربونت برم که اینجا تازه از خواب بیدار شده بودی...

خلاصه عروسی عمه هم به خیر و خوشی گذشت.ایشالا عروسی گل دخترم رو ببینم.

پسندها (1)

نظرات (0)