پرنسس مهربون من
پرنسس کوچک من
مامان رو بخاطر لحظه هایی که خستم ببخش
مامان رو ببخش اگه گاهی خوابم میاد و میخوام تو هم بخوابی
مامان رو ببخش اگه به اندازه کافی لایق داشتنت نیستم
اگر هر ثانیه از خدا سپاسگزاری نمیکنم که تورو دارم
اگر بعضی اوقات فقط بعضی اوقات صدامو بلند میکنم آخه مامانی ماشالا شما انقدر شیطون شدی که حد و حساب نداره
ببخش اگه گاهی اوقات بخاطر شیطونیهایی که اقتضای سنته، کم میارم و بی حوصلگی میکنم
ببخش اگر هربار تورو به اسم فرشته مهربون صدا نمیزنم
ولی بدون که آدم بزرگا بعضی روزا دلشون میگیره حالشون زیاد خوب نیست یه خورده یادشون میره که بهترین هدیه خدا بچه هان.یه خورده ذهنشون درگیره.
ولی ولی ولی بدون که مامان نفسش بسته به نفست.یک لحظه تو نباشی هیچ چیز این دنیارو نمیخوام
دوستت دارم مهربونم
نورای من تو انقدر دختر مهربونی هستی که شاید روزی 20، 30 بار فقط منو می بوسی مخصوصا زمانی که خسته و بی حوصله باشم.میری و میای و مدام از دست و سر و صورتم می بوسی البته همه اینها رو از بابا محمدت که اونم واسه خودش فرشته ایه یاد گرفتی دقیقا مهربونیتم به بابات رفته.الهی قربون جفتتون بشم که لیاقتتون رو ندارم.